کلبه تنهایی من | ||
من غمگین بودم که چرا کفش ندارم، اتفاقا مردی را دیدم که پا هم نداشت. ****************************************** پیرمرد همسایه آلزایمر دارد ... دیروز زیادی شلوغش کرده بودند او فقط فراموش کرده بود از خواب بیدار شود ...! زنده یاد حسین پناهی
*************************************************************** دلتنگم، مثل مادر بی سوادی که دلش هوای بچه اش را کرده ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.
**************************************************************** گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم... من می گریستم به اینکه حتی او هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد...
[ جمعه 93/10/19 ] [ 9:55 صبح ] [ امین م ]
|
|