|
کلبه تنهایی من 
| ||
|
مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم فقط لب هایم نقشی به نام لبخند را بازی میکنند تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:41 عصر ] [ امین م ]
اونم با پای خودت...! باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی...! درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه...! ولی بدون... یه روزی... یه جایی... بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی...
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:40 عصر ] [ امین م ]
رفتنت.... نبودنت... نامردیت... هیچکدوم اذیتم نکرد! واسم سوال نشد! فقط یه بغض داره خفم میکنه! چجوری نگات کرد که منو تنها گذاشتی؟؟!
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:39 عصر ] [ امین م ]
سخته ... درد داره ساعت 01:00 شب وسط کلی لوس بازیای عاشقونه و هزار مدل قربون صدقه های از ته دل یه sms بهش میدی با این مضمون "aziizam esheghetam" یک دقیقه بعد .. دو دقیقه یعد...... سه دقیقه .... دقیقه ها پشت هم میگذره و تو منتظری اونم بهت بگه "man bishtar" اخه قبل اینکه شبا باهاش حرف نزنی خوابت نمیبره نگران میشی ... بهش زنگ میزنی داغون میشی... خورد میشی ... پیر میشی... قلبت ب درد میاد... دستات به لرزه میوفته.... بغض راه نفستو میگیره ... اشک تو چشمات حلقه میزنه فقط با شنیدن این صدا : "مشترک مورد نظر در حال مکالمه است"
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:38 عصر ] [ امین م ]
نوشته هایم را میخوانی و میگویی چه زیبا!!!!!!!! راستی درد آدمها زیبایی دارد؟
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:37 عصر ] [ امین م ]
میگویند:ساده نیست...
گذشتن از کسی که گذشته هایت راساخته،
و آینده ات را ویران کرده!!!!....
اما من گدشتم..
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// بهم گفت: واسم دعا کن یه آرزو دارم.....
چه شب هایی که واسش دعا کردم و اشک ریختم..... اما حیف کاش میدونستم که آرزوش جدایی از من بود.
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:36 عصر ] [ امین م ]
سخت است حـــرفت را نفهمند، سخت تر این است که حــــرفت را اشتباهی بفهمند، حــــالا میفهمم، که خـدا چه زجــــــری میکشد وقتی این همه آدم حـــرفش را که نفهمیده اند هــــیچ،
اشتباهی هم فهـــمیده اند.
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:34 عصر ] [ امین م ]
حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد؛
. دلخوری هـــــــامـــــــان، . دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان، . و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن فقط بگو . . . . . . . . با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد؟ کــــــه با مـن نمی گذشت
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:33 عصر ] [ امین م ]
کاش ...
فقط یک نفر بود
که وقتی بغض میکردم ،
بغلم میکرد و میگفت گریه کنی
میکشمتا ...............................................................................................................................................................................................
شکـــ نکـــــن !
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:32 عصر ] [ امین م ]
خیلی سخته...
که مرهم درد دل آدم ها باشی اما تو
سینه ات یه بغض سنگین پنهان کرده باشی...
خیلی سخته...
که همیشه برای دیگران روی لبهات خنده
باشه اما غم و غصه موهات رو سفید کرده باشه...
خیلی سخته...
که برای همه پیام امید باشی اما از دست
روزگار خسته شده باشی...
[ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 3:32 عصر ] [ امین م ]
|
درباره وبلاگ  | |
